الهی بمستان میخانه ات
بعقل آفرینان دیوانه ات
الهی به آنان که در تو گمند
نهان از دل و دیده ء مردمند
به دریا کش لجه ء کبریا
که آمد بشأنش فرود انما
به دری که عرشست وی را صدف
به ساقی کوثر! به شاه نجف!
به عزلت نشینان صحرای درد!
به ناخن کبودان شبهای سرد!
که خاکم گل از آب انگور کن
سراپای من آتش طور کن
میی ده که چون ریزیش در سبو
برآرد سبو از دل آواز "هو"
میی سر به سر شور و مستی و حال
وزو یک قدم تا در ذوالجلال
خدایا بجان خراباتیان
کزین تهمت هستیم وارهان
به میخانه ء وحدتم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده
جهان منزل راحت اندیش نیست
ازل تا ابد یک نفس بیش نیست
بیا تا سری در سر خم کنیم
من وتو ! تو و من همه گم کنیم
چو مستان به هم مهربانی کنیم
دمی بی ریا زندگانی کنیم..
"میررضی الدین آرتیمانی"
منبع :
http://parchin.rozblog.com]]>
:: بازدید از این مطلب : 644
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1